
اسباببازیهای دلخواه
دکتر آیدین مهدیزاده تهرانی/ فصلنامۀ تحلیلی- پژوهشی هنر و طراحی صنعتی چهارباغ/ نمرۀ هشتم/ سال چهارم/ بهار و تابستان 91
اشاره
در چه زماني آنچه از خود بروز می دهيم حاصل نقشی است كه پذيرفته ايم؟ در چه زمانی خودِ خودمان هستيم؟ از خودمان در جامعه اطرافمان چه تصوری داريم؟ پاسخ اين سؤالات ريشه در پاسخ به اين پرسش دارد كه از خود چه پنداری داريم و اين خودپنداره تا چه ميزان به واقعيت نزديك است. اسباب بازی ضمن اينكه ما را با دنيای خيال و رؤيا مواجه می كنند، ما را با خودمان نيز روبرو مي سازند. در اين مقاله سعی شده است تأثير متقابل اسباب بازي ها و خودپندارۀ كودكان مورد بررسی قرار گيرد تا چه بسا بتوان از خلال آن به مجموعه ای از بايدها و نبايدهای طراحی و انتخاب اسباب بازی دست يافت.
پندار ما دربارۀ خودپنداره
اولينبار رنه دكارت در سال 1644 اصول اوليۀ خويشتن پنداری را در كتاب اصول فلسفه با مطرح ساختن مقوله «شك» ارائه داد. پس از او زيگموند فرويد در سال1900 ميلادی تئوری خويشتن پنداری را به عنوان يك مقوله روانشناختی مهم مطرح كرد. با اينكه پيروان فرويد علاقه زيادی به اين مقوله نشان ندادند ولي دختر فرويد، آنا در سال1946 بر اهميت اين مقوله تأكيد ورزيد.
درسكات كلي در سال 1945 از مقولۀ خويشتن پنداری بهعنوان يك نيروي اوليۀ انگيزش در رفتار انسانی ياد نمود و رايمی در سال 1948 از معيارهای خويشتن پنداری در مشاهدههای خود استفاده كرد و اعلام نمود كه روان درمانی اساساً بر روی تغييردادن معيارهای بينش فرد نسبت به خودش استوار است.
تاكنون مؤثرترين معيار روانشناختی در خصوص خودپنداره مربوط به كارل راجرز در سال 1947بوده است. از ديدگاه راجرز «خود» هر فرد به عنوان بخش اصلی، شخصيت فرد را تشكيل میدهد.
راجرز «خود» را يك محصول اجتماعی معرفی میكند كه از طريق روابط بين فردی گسترش می يابد.
او اعلام می كند كه در وجود انسان هميشه يك تمايل قوی برای دارار بودن يك نگرش مثبت از سوی ديگران و خودِ فرد نسبت به خودش وجود دارد. با آنكه بيشتر تئوريسين های«خويشتن پنداری» در دهۀ1970 و1980 تحقيقات خود را اجرا نمودند، در حال حاضر توجه عمومي به خويشتن پنداری رو به كاهش است. ولي اين مقوله هنوز به عنوان يك عامل بالنده در تحقيقات سردمداران علم روانشناسي مطرح است. در حال حاضر موج نويني در خصوص كسب آگاهی نسبت به خويشتن پنداری در عامۀ مردم و افراد متخصص در حال زايش است و اين موضوع در ارتباط با مشكلات خانوادگی، اعتياد به الكل و مواد مخدر و وضعيت اجتماعی افراد بيشتر مطرح می شود. بسياری از موفقيتها و شكست هايی كه مردم تجربه میكنند، به صورت تنگاتنگ به چگونگی ديدگاه آنها نسبت به خود و ارتباطشان با ديگران مربوط می شود. متخصصان علوم مشاوره، براي بيان پديدۀ خودپنداره از سه اصل استفاده مي كنند يكی اينكه خويشتن پنداری امری قابل يادگيری است. ديگر اينكه امری سازمان يافته و پويا است و اينكه هيچ فردی با خودپنداره به دنيا نمی آيد بلكه خودپنداره به تدريج در اولين ماه های زندگی فرد بنيان گرفته و از طريق تجارب مكرر شكل می گيرد و به عنوان يك محصول اجتماعی از طريق تجربه شكل می گيرد.
نكتۀ جالب اينكه افراد در زمان های مختلف دارای نگرش های مختلفی نسبت به خودشان هستند. هرگونه تجربهای در زندگي فردی كه مطابق با خودپنداره او نباشد، به صورت يك تهديد تلقی میشود و هر چه اين تجارب ناخواسته بيشتر باشد كيفيت خويشتن پنداری فرد حالت منجمدتری به خود می گيرد تا بتواند از او محافظت كند.
خودپندارۀ هر فرد به ثبات و همگونی در زندگی اش نياز دارد و در مقابلِ تغيير، مقاومت نشان می دهد. اگر خودپندارۀ فرد به سرعت تغيير كند فرد فاقد يك شخصيت مقاوم و قابل اتكا خواهد شد. موفقيت ها و شكست ها هر فرد بر روی كيفيت خودپنداره او تأثير میگذارد. خودپنداره، هميشه خودش را در مقابل از دست دادن عزت نفس محافظت می كند. براي همين است كه هر فقدانی در اين خصوص سبب بروز اضطراب در فرد خواهد شد.
آنچه بيشتر در محافل روانشناسی مطرح است نواقص و بيماری هايی است كه از اختلال در تعريف و تشكيل خودپنداره روی می دهد و كمتر به اين نكته توجه می شود كه دنياي اطراف هر فرد و موجودات درون آن در رابطه با خودپنداره هر فرد ادراك می شود. در تمام زندگی فرد سالم، هميشه يك تمايل دائم براي پذيرش ايدههاي جديد و رفع ايدههای قديمی به منظور توسعه و ارتقاء مفهوم خود وجود دارد كه گاهی از آن باعنوان «كمال» ياد می شود.
بنابراين می توان گفت خودپنداره، تصويری است كه ما از خود داريم، ما نظريه هايی دربارۀ جهان می سازيم كه به ما كمك ميی كنند با موقعيتهايی كه روبرو می شويم، كنار بياييم و آنها را پشت سر بگذاريم.
تصوير شمارۀ يك- غرض پيشنهاد آن دسته از بازی هايی است كه تبيين كامل تری از آنچه «من می توانم» را به كودك ارائه میدهد.
نكتۀ مهمتر اينكه نه تنها ساختن، پيداكردن و كشف ابعاد شخصيتی ما موضوعی است كه به ارتقاء ديد ما نسبت به ابعاد اين پديده كمك خواهد كرد بلكه بخش بزرگی از لذت ها، تعلقات و دل مشغوليی های ما را می سازد.
تفاوت مفهوم خودآگاهی و خويشتن پنداری
تصور کنید که پاسخ به سؤال «من کیستم؟» را نمیدانید، آنگاه برای تصمیمگیری هیچ اصل و مبنایی ندارید. بنا به اعتقاد بسیاری از روانشناسان، میزان شناختی که ما از خودمان داریم و نیز نحوۀ نگریستن ما به خودمان، مبنای بسیاری از تصمیمها و رفتارهای مااست. به عنوان مثال، اگر کنسرتی در سالن بزرگ شهر در حال اجرا باشد، ما براساس شناختی که از خودمان داریم، درباره نرفتن یا رفتن به آن کنسرت تصمیم میگیریم. از اینرو، خودپنداره میتواند نقش یک راهنما و نقشه را برای ما بازی کند.
به همین دلیل دقت، صحت و واقعبینیِ آن از اهمیت بسیاری برخوردار است. دقت خودپنداره به ما کمک میکند تا نسبت به اشتباهات خود واقعبین باشیم، مسئولیت رفتارهایمان را بپذیریم و بیآنکه بین مسئولیتپذیری و سرزنش خود در حال نوسان باشیم، عملکرد خود را دقیقاً ارزیابی کنیم. در مجموع، خودپندارۀ دقیق به ما کمک میکند تا عملکرد بهتری داشته باشیم. برای ترسیم خودپندارۀ دقیق میتوانیم آنرا درچهار سطح زیستی، روانی، اجتماعی و فرهنگی بررسی کنیم:
- سطح زيستی: تصويری است كه از جسم خود داريم. قد، وزن، رنگ مو وغيره تمام ويژگيهای فيزيكي و جسماني ما در اين حوزه قرار می گيرند.
- سطح روانی: شامل ويژگي های روحي و حالات روانی ما هستند. خوشحالی، لجاجت، پشتكار وغيره، ديگر صفاتی كه شخصيت ما را شكل می دهند، در اين بخش جای می گيرند.
- سطح اجتماعی: نقش های متفاوتی كه ما در اجتماع، بازی می كنيم مثل دانشجو بودن، فرزند خانواده بودن، معلم بودن، همسايه بودن و غيره در اين حوزه قرار می گيرند. بديهی است كه به ازای هر نقش، رفتار متفاوتی داريم و كسانی در ارتباطات موفق هستند كه بتوانند از عهدۀ نقش های متفاوت برآيند و براي هر نقش رفتار ويژۀ آنرا تعريف كنند.
- سطح فرهنگي: خودپندارۀ فرد در سطح فرهنگی، پاسخی است كه به سؤال (چرا زنده ای؟) و يا (هدف از زندگی چيست؟) می دهد. در اين ميان آنچه بسيار مهم است تفاوت های دو مفهوم خودآگاهی و خويشتن پنداری است كه در نمودار شمارۀ يك به سادگي توضيح داده شده است.
همان طور كه از نام پديدۀ خودپنداره پيداست اين مفهوم در قالب مجموعه ای از اطلاعات و دانشی ذهنی شكل می گيرد و كمتر می توان آنرا عينی و واقعی دانست، گو اينكه خود، حاصل تجارب عينی قبلی و سازندۀ عزت نفس برای ايجاد تجارب آينده است. اين همه در گرو آزمون و تجربه است.
پديده ديگر خودآگاهی است. خودآگاهی، موضوعی از جنس دانش و موضوعی مسجل برای هر فرد است. هر فرد بخش هايی از خودپندارۀ خود را آزموده و از تحقق آنها آگاهی دارد. اين، بخش قابل اعتماد و ايجادكننده عزت نفس دربارۀ مفهوم خود براي هر فرد است در صورتي كه خودپندارۀ می تواند حاصل پنداشت و تصور فرد دربارۀ خودش باشد كه لزوماً درست و محقق هم نيست ولی همان طور كه گفته شد يكی از بالاترين موارد ايجادكنندۀ انگيزه برای انجام كارهای جديد و به كاربستن ايده های نو است.بنابراين لزوم آزمون خودپنداره نه تنها مشخص است بلكه از منظرهای مختلف قابل بررسی است:
- نهايتاً باعث خودآگاهی و متعاقباً عزت نفس می شود.
- شكل دهنده و تضمين كنندۀ پويايی مفهوم خودپنداره است.
- لذت بخش و مفرح است.
- تضمين كنندۀ طي مراتب كمال از سوی شخص است.
- ناگزير و حتمی است.
اما اينكه تصور كنيم تمام آنچه از خود می دانيم حاصل آزمون خودپنداره است صحيح نيست و همچنين همۀ آنچه به عنوان خودپنداره به دست مي آوريم حاصل كنكاش و بررسی خودمان نيست. در معنای ديگر ما خودپندارۀ خود را از طُرق مختلفی به دست می آوريم.
چگونه خودپنداره خود را به دست می آوريم؟
آنچه كه ما در نزد خودمان باعنوان خودپنداره داريم كمابيش حاصل سه اتفاق است:
- خودپندارۀ ساخته شده
- خودپندارل كشف شده
- خودپندارۀ القاء شده
البته روانشناسان ترجيح می دهند اين سه اتفاق را يك جا و تحت عنوان كلی خودپنداره مورد بررسی قراردهند ولی ناگفته پيداست كه يكی از اركان مفهوم روانكاوی كشف همين موضوع است كه ما تصوراتمان را از كجا آورده ايم!
بخشي از خودپندارۀ شكلگرفته ما حاصل خواست و علاقۀ خودمان است كه راجرز در پرسشنامۀ ارزيابی خودپنداره از آن تحت پرسش «دوست داريد چگونه باشيد؟» ياد میكند. قسمت مشخصی از خودپندارۀ ما حاصل آرزوها، علاقه ها و آزمون ايده های ما دربارۀ زندگی است. اين بخش را خودپندارۀ ساخته شده می ناميم. بخش ديگر حاصل دانسته های ما دربارۀ ابعاد كشف شدۀ شخصيتمان است موضوعاتی كه نمیدانستيم ولی بازهم با تجربه برای ما مسجل شده است به اين قسمت، خودپندارۀ كشف شده می گوييم. قسمت ديگر هم حاصل موضوعاتی است كه از راه القای محيط به دست آورده ايم. اين بخش ها هم شامل خودپندارۀ مثبت و هم منفی ما خواهد بود. ديگر نيازی به گفتگو نيست كه كداميك از اين سه بخش قابل اعتمادتر و كداميك ايجادكنندۀ عزت نفس و كداميك ضامن طی مسير كمال توسط فرد است.
نكتۀ قابل توجه ديگر اينكه تعاليم گذشته و انديشه های تعليم و تربيت در سال های دور بر اين نكته تأكيد داشتند كه روح كودك لوح سفيدی است كه میباید از طريق آموزش بهترين موضوعات را بر روی آن حك نمود (خودپندارۀ القاءشده) و در سالهای نزديكتر بر اين نكته تأكيد شد كه فضای آموزشی مناسب فضايی برای كشف شخصيت و خود است (خودپندارۀ كشف شده) ولی در سالهای اخير آنچه در دو رويكرد ساختگرايی و فراشناختی مطرح است تأكيد بر ساخت خودپنداره توسط خود كودك است.
چگونه آگاهی بهدست می آوريم؟
حال كه مشخص شد مفهوم خودپنداره ابعاد پيچيدهای دارد بايد بر اين نكته نيز تأكيد نمود كه آگاهی به دست آمده از خود (خودآگاهی) نيز متأثر از نحوۀ به دست آوردن خودپنداره است. زمانی كه خودپندارۀ القاءشده را آزمون مي كنيم و به هر دليل نتيجۀ مثبت می گيريم بخش آگاهی القاءشده را می سازيم. زمانيكه در هنگام آزمون ايده ها و انگاره هايمان به ابعادی از شخصيت مان مسلط می شويم بخش آگاهی های كشف شده را كامل می كنيم و زمانيكه انگاره های (ايده های) خودمان را به بوتۀ تجربه می سپاريم در واقع مشغول ساخت آگاهی خود از خود هستيم!
همۀ اين انواع آگاهی، مفهوم خودآگاهي و تصور ما از خودمان را می سازد. در اين راستا مفاهيمی همچون خلاقيت (آفرينش) و نوآوری و كشش آنها را نيز می توان توضيح داد. زمانيكه شخص انگاره های ديگران را پياده سازی می كند در واقع بيشتر برايش مسجل می شود كه چقدر در انجام ايده های ديگران موفق است تا اينكه بفهمد تا چه ميزان خلاق، مبتكر و توانمند است و زمانی كه در فضای آزاد فكری به كنكاش خود می پردازد می تواند به كشف ابعاد جالب و جديدی از شخصيت خود پی ببرد كه می تواند مثبت يا منفی باشد.
تناسب ساختگرايی و فراشناخت چيست؟
در ادامۀ همين مفاهيم می توان تناسب دو رويكرد بزرگ اين روزهای روانشناسی تربيتی يعنی ساختگرايی و فراشناخت را توضيح داد. درست است كه از لحاظ تاريخی رويكرد فراشناخت جديدتر به نظر می رسد اما به هر صورت پايه و اساسی برای رويكرد ساختگرايی است.
ويگوتسكي و پياژه از سردمداران رويكرد ساختگرايی بر اين باور بودند كه كودك خودپنداره و نهايتاً آگاهی خود از خود را با انتخاب، تصميم و ساختن می سازد. هيچ مفهومي القاء و آموزش داده نميی شود بلكه مفاهيم در ذهن ما بازتعريف يا بازسازی می شوند و هركس تعريف و يا در عبارت بهتر برداشت خود را از پيرامون خود دارد. اين رويكرد با آن بخش از آگاهی ما كه خود آنرا می سازيم، موافق تر است.
اما رويكرد فراشناخت برشناخت خود به عنوان مفهومی موجود، تأكيد دارد كه خواه ناخواه جنبۀ متافيزيكی، روحانی و عميق نيز دارد. بزرگان اين رويكرد بر اين اعتقاد هستند كه افراد بايد برشناخت ابعاد مفهومی به نام خود كه موجود است تأكيد كنند و هر لحظه بيشتر بر چگونگی شخصيت خود آگاهی يابند. توافق اين دو رويكرد بر اين مفهوم كه خودپندارۀ القاءشده و ديكته شده از سوي هر مرجع بيرونی مردود و منتفی است اين دو رويكرد را بسيار به يكديگر نزديك و هم صدا می كند گو اينكه در فرايند و نتيجه با يكديگر اختلافاتی دارند. اما اگر بخواهيم بی طرفانه اين دو رويكرد را بررسی كنيم، می توانيم متوجه باشيم كه به هر صورت پايه و اساس هر ساختن شناخت ويژگی ها و شرايط موجود است بنابراين می توان تصور كرد كه به نوعی رويكرد فراشناخت پايه و اساس رويكر ساختگرايی است كه در زمان بزرگانی همچون پياژه و ويگوتسكی يا آنرا در نظر نگرفته اند (كه اينطور نيست) و يا آنرا بديهی فرض كرده اند.
تصوير شمارۀ دو- بازی بهترین وسیله برس شناخت کودک از خودش و شناخت والدین از کودک است.
اسباب يا اسباب بازی كداميك به ساخت خودآگاهی كمك می كنند؟
بسياری از ابعاد شناخته شده شخصيت ما حاصل تجارب تلخ و شيرين زندگی بوده اند و گاهی نيز هزينه های زيادی را برای آنها پرداخت كرده ايم. در اين ميان كودكان برای شناخت بهتر خود به پديدهای می پردازند كه از آن باعنوان «بازی» ياد می شود. بگذاريد به تعاريف اين پديده نگاهی بيندازيم:
قبل از هر چيز بايد گفت تعریفی جامع و فراگیر از بازی که مورد تأیید همۀ نظریه پردازان روانشناسی باشد، وجود ندارد! هر صاحب نظری، براساس تجارب، مشاهدات، اعتقاد و دیدگاه خود، بازی را به نوعی تعریف کرده و هریک از این تعاریف، با برجسته سازیِ جنبه ای از مفهوم بازی، نگرشی ویژه را ارائه کرده است. اما با همۀ اين اوصاف میان تعاریفی که از بازی ارائه شده است وجوه اشتراک و تشابه بسیاری وجود دارد.
هارلوک در تعریف بازی می نویسد: «بازی» عبارت است از هرگونه فعالیتی که برای تفریح و خوشی و بدون توجه به نتیجه نهایی، انجام می شود. انسان به طور داوطلبانه به این فعالیت می پردازد و هیچ نیروی خارجی یا اجباری در آن دخیل نیست.
«کار» عبارت از نوعی فعالیت برای رسیدن به هدف است. شخص این فعالیت را نه تنها به خاطر آنکه از آن لذت می برد، بلکه چون خواهان نتیجه نهایی آن است، به انجام می رساند. کار ممکن است به طور داوطلبانه یا غیر داوطلبانه انجام گیرد.
پیاژه، روانشناس معروف سوئیسی، برای تمیز و تشخیص بازی از کار، پنج معیار را به عنوان شاخص های بازی معرفی می کند:
- بازی دارای هدف در خود است؛
- بازی اختیاری است، نه اجباری؛
- بازی دلپذیر و خوشایند است؛
- بازی ترتیب و سازمانی ندارد؛
- بازی از قید کشاکش و پرخاش آزاد است.
میشل و میسن تعریف های متعددی از بازی گردآورده اند که به شرح زير هستند:
- لازاروس: فعالیتی فی نفسه آزاد، بی هدف، سرگرم کننده یا تفریحی
- گروس: تمرین غریزی و بی هدف کارهایی که در زندگی آینده نقش اساسی دارند.
- سیشور: آزادانه ابراز وجودکردن برای کسب لذت مرتبط با آن
- شانر: فعالیتی در جهت تداوم شادمانی
- نیومن: معیارهای بازی از کنترل درونی، واقعیت درونی و انگیزۀ باطنی تشکیل می شوند.
همانطور كه ملاحظه می كنيد از اين تعاريف به صراحت می توان دريافت كه بازی بهترين فرصت برای آزمون خودپنداره و به بوتۀ تجربه نهادن آنها است چراكه در هنگام بازی هزينه ها (هرگونه هزينه) به پايين ترين سطح خود كاهش خواهديافت. بنابر همين موضوع می توان اسباب بازی ها را بهترين ابزارهايی دانست كه بتوان از طريق آنها خودانگاره ها را به آزمون گذارد و آگاهی ها را افزايش داد.
اسبابِ ساختن
اگر بخواهيم كمی طراحانه به اين موضوع نظر كنيم بايد وجود ابزارها و اسباب را در به دست آوردن خودآگاهی بيشتر از خودانگاره بدانيم. به هر صورت ابعاد خودآگاهی فيزيكی تر است به همين سبب وجود ابزار و اسباب در اين حوزه بيشتر نمود دارد.
به هر صورت از طريق شناخت ابعاد خودآگاهی می توان ابزار آنرا نيز مورد بررسی قرار داد:
- ابزارهايی كه آگاهی و خودپنداره را القاء ميكنند.
- ابزارهايی كه باعث كشف خودآگاهی و خودپنداره می شوند.
- ابزارهايی كه به ساختن آگاهی و خودپنداره كمك می كنند.
اين ابزارها از طريق مثالهايی كه در پی خواهد آمد بهتر شناخته خواهند شد. همان طور كه گفته شد به نظر می رسد ساخت خود و تقويت خودپنداره موضوعی است كه به دنبال آن هستيم. در اين ميان نيز ابزارهايی كه به اين فرايند يعنی ساخت خود و خودپنداره كمك می كنند ابزارهای مطلوب تری خواهند بود. در واقع آنچه مدنظر است ساختن خود است و بايد در اينجا خاطر نشان كرد كه به هر صورت اصالت با ساختن است تا خوب ساختن يا مثبت ساختن بنابراين ما در وهلۀ اول به دنبال ساختن هستيم و در گام بعدی به دنبال ساختن برمبنای ارزش ها.
البته مفهوم خودسازی، موضوعی است كه می تواند در هر سطحی از رشد و سن شكل بگيرد و مربوط دانستن اين موضوع صرفاً به كودكان سهلانگاری است. انسان ها در هر سطح اجتماعی، سنی و فرهنگی به دنبال ساخت انگاره های خود هستند، (به اين موضوع در آغاز بحث نيز اشاره شد.) بنابر همين موضوع است كه خلاقيت را نيز امری نسبی می دانيم.
تصوير شمارۀ سه- بعضی از اسباب بازی ها جنبه هايی از توانايی های ما را معلوم می كنند كه از آنها خبر نداشتيم.
نگاهي به هرم مازلو و دستهبندی ابزارها بر اساس آن
سطوح چهارگانۀ خودپنداره را به ياد داريد؟ اين سطوح چهارگانه را می توان در معناهای ديگری نيز توضيح داد. اگر به هرم مازلو نگاهی بی اندازيم به راحتی می توانيم حركت بيرون به درون را دربارۀ جايگاه محرك ها مشخص كنيم. هر چه از سطوح پايين تر به سطوح بالاتر هرم پيش می رويم مفاهيم و انگيزه ها درونی تر می شوند. اگر بتوانيم افراد را بر اساس نيازها و انگيزه هايشان بر روی پيوستار اين هرم بنشانيم می توانيم درباره خودپنداره آنها نيز اظهارنظر كنيم!
اين اظهارنظر به اين صورت خواهد بود كه انگيزه های بيروني در سطوح پايين تر خودپنداره های القائی را تقويت می كند و افرادی كه با نيازهای اوليه درگيری بيشتری دارند می توان تصور كرد كه قسمت بيشتری از خودپنداره خود را بر اساس موارد القاءشده می سازند و در ميانۀ هرم با شناخت محيط پيرامونشان و اجتماعی تر شدن به كشف ابعاد بهتری از خود دست پيدا خواهند كرد (نظريۀ راجرز دربارۀ خودپنداره را مطالعه كنيد.) و نهايتاً در سطوح بالاتر افراد به دنبال ساخت خودپندارۀ خود هستند!
به همين صورت نيز می توان اسباب و ابزارها را نيز برروی اين پيوستار نشاند و آنها را از ابزارهايی كه خودپنداره های القاءشده را تقويت می كنند تا ابزارهايی كه به ساخت خودپنداره ياری می رسانند طبقه بندی كرد.
همان طور كه گفته شد در اين ميان اسباب بازی ها به عنوان بهترين ابزارهای ايجاد آگاهی و خودآگاهی می تواند در ميان ابزارهای ياری كننده پديده خودپنداره و خودآگاهی نقش به سزايی داشته باشند. از همين طريق می توان تناسب ابزارهای ياددهی و يادگيری و اسباب بازی ها را نيز مورد مطالعه قرار داد.
به هر صورت آنچه حائز اهميت است بيان اين نكته است كه اسباب بازی ها نيز از طريق سطوح خودپنداره و خودآگاهی می تواند سطح بندی و طبقه بندی شود:
- اسباب بازی های القاءكنندۀ خودپنداره؛
- اسباب بازی هايی كه به كشف خودپنداره كمك می كنند.
- اسباب بازی هايی كه به ساختن خودپنداره ياری می رسانند.
پيشنهادهايی برای مطالعة بيشتر
ديدگاه پياژه برگردان از دكتر محمود منصور و دكتر پريرخ دادستان از انتشارات دانشگاه تهران به سال 1356
روانشناسی پرورشی نوین نوشتۀ علی اکبر سیف از نشر دوران به تاريخ 1389
-
کاربرد اصول نشانه شناسی در طراحی اسباب بازی کودکان سه تا شش سال/ غزاله سپهپور
دوشنبه 13 اردیبهشت 1400 - 23:24