
تناسب اسباب بازي با هوش كودكان
علی مولائی/ فصلنامه تحلیلی و پژوهشی چهارباغ/ نمره هفتم/ بهار و تابستان 90
اشاره
همۀ ما در کودکی با ابزاری با عنوان اسباب بازی سروکار داشته ایم. برخی از آنها را از ته دل دوست داشتیم و هنوز هم وقتی آنها را به یاد می آوریم خرسند می شویم، تعدادی را هم از همان لحظه ای که دیدیم يا برایمان خریدند؛ ناراحت شدیم و حتی یک بار هم به سراغشان نرفتیم. بعضی ها را ماهرانه خراب می کردیم و دوباره پس از کلی سروکله زدن سرهم می کردیم؛ چقدر روند جذاب و سرگرم کننده ای بود. اسباب بازی هایی هم داشتیم که برای بازی نکردن خریده می شدند در حقیقت پدر و مادرانمان آنها را برای خودشان می خریدند نه ما! اما آنچه مهم به نظر می رسد این است که همۀ ما تحت تأثیر اسباب بازی های دوران کودکی، شکل گرفته ایم و تأثیرات آنرا هم با خود همراه داریم. در اين مقاله سعی شده تناسب اسباب بازی با يكی از پيچيده ترين مفاهيم روانشناسی ذهن يعنی هوش كودكان مورد بررسی و بحث قرارگيرد.
كودك
طبق تعریف پیمان نامۀ حقوق کودک در سال 1989 هر انسان زیر هجده سال کودک تلقی می شود. ویژگی ها و اعمالی که فرد در این دوران از خود نشان می دهد مانند راه رفتن، بازیکردن، سوادآموختن و بالغ شدنْ دوران کودکی را شکل می دهد. بسیاری از دانشمندان معتقدند که شخصیت و خلقیات هر فرد در این دوران شکل می گیرد. اما از میان همۀ محصولاتی که برای انسان به وجود آمده اند می توان گفت اين اسباب بازی ها هستند که انسان کوچک(کودک) را مجذوب و سرگرم می کند و مورد استفادۀ او در اين دوران است. اسباب بازی ها وسایل سرگرم کننده، آموزش دهنده و همراه کودکان هستند. ماریا مونته سوری (Maria Montessori) می گوید کودک با بازی کردن از طریق آشنایی با خواص اشیاء و کار با آنها به مهارتهای زندگی دست می یابد. بر همگان واضح است که اسباب بازی علاوه بر بالابردن مهارت، هوش را نیز درگير نموده و تأثيراتی بر رشد آن دارد و حتی در برخی مواقع خاصیّت درمانی نیز دارد. در این مقاله سعی بر آن است که تأثیرات اسباببازی را در روند رشد هوش کودکان بررسی کنیم.
هوش چیست؟
از آنجایی که همیشه در رابطه با هوش تناقضات زیادی وجود دارد و واژه های هوش بهر (IQ)، کم هوش، باهوش، بی هوش! را زیاد شنیده ایم؛ به نظر رسيد جای بررسی این مبحث و امکان ارتباط دادن آن با اسباب بازی خالی از لطف نباشد. هوش (Intelligence) مفهومی است که به توانایی یادگیری، پرداختن به امور انتزاعی و حل مسئله معمولاً اتلاق می گردد. اگر یادگیری را تغییرات به نسبت پایدار در توان رفتاری افراد بر اساس تجربه بدانیم پس می توان گفت که داشتن توانایی در یادگیری به معنی داشتن توان رفتاری در تجربه محیط، افراد و محصولات پیرامون است که شخص از آنها یاد می گیرد. پرداختن به امور انتزاعی نيز به این معنا است که کودک بتواند تجسمی از نمادها، قراردادها و مفاهیم را به عنوان طرحواره هایی در ذهن خود ایجاد کرده و با آنها در پی ایجاد تعادل با محیط پیرامونش باشد. در نهایت مبحث حل مسئله را داریم که نوع دیگری از توانایی است که کودک بهتر است در آن مهارت کسب کند. شناخت مسئله، ارائۀ پیشنهاد، تدوین معیارها و ملاک های انتخاب و در نهایت اجرای یک مسئله می تواند به کودک یاد دهد که با مسائل پیرامون خود به درستی مواجه شود.
برای تقویت و رشد توانایی های یک فرد و شناخت رفتار و روحیات او، بهتر است به دنبال بحث و موضوعی بنیادین رفت تا با اعمال تغییرات و کسب دانش در آن زمینه، با دیدی ژرف و افقی پهناور با مسائل برخورد کرد. با همۀ اين اوصاف از هوش تعریف مشخصی را نمی توان ارائه کرد اما به هر صورت پژوهشگران در تعریف از این موضوع سه محور عنوان شده (توانایی یادگیری، پرداختن به امور انتزاعی و حل مسئله) بيشتر تأکید دارند.
برخی از نظریه پردازان هوش را مفهومی یگانه می دانند و معتقدند که هوش یک توانایی کلی است که فرد را قادر به اندیشیدن، فعالیت هدفمند و انطباق با محیط می کند. آنها با استناد به اینکه میان توانایی های فرد همبستگی وجود دارد بر نظرشان پافشاری می کنند. از طرفداران این نظریه دیوید وکسلر (David Wechsler) و چارلز اسپیرمن (Charles Spearman) را می توان نام برد. آنها معتقدند که هوش فرآیندی بی شاخ وبرگ و یک سویه است و همۀ توانایی های ذهن انسان منشاءشان یکی، همسان و آن هم هوش است.
گروهی دیگر از دانشمندان نیز معتقدند که هوش، مفهومی چندگانه و قابل دسته بندی در گروه های مختلف است. آنها می گویند افرادی که در ضایعات مغزی یا تصادفات قسمتی از مغزشان آسیب می بیند و به طور مثال توانایی تکلمشان کم می شود در فرآیندهای دیگر مغزی سالم هستند. همین طور برخی دانش آموزان، در درک مجموعه ای از مفاهیم با استعدادتر از درک گروهی دیگر هستند. برای نمونه دانش آموزی را می توان مثال زد که در ریاضی و فیزیک توانا است ولی قادر به حفظ حتی چند بیت شعر نیست. از این رو می توان چنین برداشت کرد که هوش مفهومی چندگانه است. امروزه کارشناسان روانشناسی تربیتی كه نظرات زیادی در این زمینه داده اند، كم نيستند. از نظریه پردازان به نام هوش چندگانه می توان گیلفورد (G.P.Guilford) (که هوش رادر سه بخش عملیات، محتوا و فرآورده تقسیم بندی کرد)، استرنبرگ (كه نظریۀ سه بخشی او هوش را به قسمت تحلیلی، آفریننده و عملی دسته بندی کرد) و در نهایت هوارد گاردنر (Howard Gardner) (كه او مشهورترین دسته بندی را در زمینۀ هوش چندگانه انجام داده است) را نام برد. گاردنر هوش را به هشت دسته تقسیم بندی کرد که شامل: هوش منطقی-ریاضی (Logical-Mathematical)، هوش زبانی (Linguistic)، هوش موسیقایی (Musical)، هوش تجسمی-فضایی (Spatial)، هوش بدنی-جنبشی (Bodily Kinesthetic)، هوش بین فردی (درک دیگران) (Interpersonal)، هوش درونفردی (درک خود) (Interpersonal)، هوش طبیعت گرایانه (Naturalistic) می باشد. در این مقاله رویکرد گاردنر برای بررسی هوش و رابطۀ آن با اسباب بازی انتخاب شده است. چرا كه ضمن اينكه از انديشه های متأخر در اين حوزه است از كلی گويی نظريه های قبلی نيز مبری است و با دقت بهتری عمليات ذهنی انسان را دسته بندی نموده است. با استفاده از این رویکرد می توان اسباب بازی کودکان را در دسته های مختلف دسته بندی کرد و اهداف پنهان و آشکارا یادگیری آنها مورد بررسی قرار داد. سعی بر اين است تا از خلال اين دسته بندی به تناسبات يادشده ميان هوش و اسباب بازی بهتر پی برد.
1-هوش منطقی-ریاضی: این هوش مربوط به تشخیص و به کارگیری منطق، استفاده از عدد و استدلال منطقی و استقرایی، اندیشیدن دربارۀ مفاهیم علت و معلول، خلق فرضیه، جستوجوی نظام های ادراکی یا الگوهای شمارگانی می شود. این هوش از سال های شش تا ده سالگی (دورۀ عملیات ذهنی) شکل می گیرد و تا حدود چهل سالگی توانایی رشد دارد. ریاضیدانان، دانشمندان و وکلا این بخش از هوششان تقویت شده تر از دیگر افراد است.
برای تحرک و به چالش کشیدن این قسم از هوش، اسباب بازی هایی که با استدلال سروکار دارند و بازی کردن با آنها باعث برانگیختن منطق می شود؛ بيشتر مناسب هستند. نمونۀ مشهور آن مكعب روبیک (Rubik) و کارت های بازی (UNO) است. روبیک مکعبی است که هر وجهش به نه قسمت تقسیم شده و شش رنگ دارد. این جورچین مغز را مجبور به بهره گیری از بخش منطقی و تفکر علت و معلولی و حدس زدن تقدم و تأخرها کرده و پس از مدتی تمرین توانایی این بخش را افزایش می دهد به طوری که در دفعات بعد سریع تر می توان آنرا ردیف کرد. با بهره گیری از اسباب بازی هایی که بازی با آنها نیازمند استدلال و تعمق باشد؛ هوش منطقی-ریاضی به رشد واداشته می شود.
2- هوش زبانی: این دسته به حساسیت افراد در برابر صداها، معانی کلمات و چگونگی ترکیب آنها و توانایی به کارگیری و استفاده از کلمات مناسب در مواقع مقتضی مربوط می شود. سخنرانان، نویسندگان، معلمان، مجریان و به خصوص شعراء در این مقوله سرآمد همگانند. طبق معیارهای به دست آمده در این دسته، اسباب بازی بهتر است کودک را به صداها، کلمات و چگونگی جمله بندی حساس کرده و او را به تقلید از این اصول وا دارد. چنانچه این فرآیند به درستی صورت پذیرد؛ کودک غیر از والدین، شریک مناسب دیگری برای یادگیری صحبت کردن و شیوۀ جمله بندی پیدا خواهند کرد. برخی بازی اسکرابل (Scrabble) را نمونۀ مناسب برای این بخش از هوش قلمداد می کنند. هوش زبانی تنها هوشی است که تقریباً همۀ انسان ها از آن تا حد زیادی استفاده می کنند. صحبتکردن و توانایی جمله بندی سادهت رین نمود این هوش است.
3- هوش موسیقایی: مربوط به خلق و حظ از وزن، ضرب آهنگ، زیر و بم، نوای خوش و درک درست موسيقی است. بخش موسیقایی برخلاف باور عام، در همۀ انسان ها وجود دارد. این بخش که رشدش را می توان از دوران کودکی تا کهنسالی به وجود آورد؛ به نظر بسياری از نظریه پردازان دست نخورده و مهجورترین هوش در بین انسان است. آهنگ سازان و موسیقیدانان لایق ترین افراد در این میان هستند. به نظر بسیاری از دانشمندان موتزارت در این زمینه بسیار رشد کرده بود. همان طور که انتظار می رود؛ اسباب بازی برای تقویت این بخش و رشد آن، کودک را دعوت به صدا درآوردن و آموزش از صداهای اجسام گوناگون و ضرب آهنگ های مختلف می کند. در این زمینه اسباب بازی های متعددی وجود دارد ولی به نظر می رسد این اسباب بازی ها نتوانسته اند آنطور که باید تمام ابعاد این هوش را تقویت کنند. در این میان می توان از اسباب بازی هایی چون اُرف، طبل و جغجغه نام برد.
4- هوش تجسمی-فضایی: این بخش از هوش مربوط به توانایی تصور، تجسم اجسام و فرمها در ذهن و قابلیت دخل وتصرف و تغییر آنها است. طراحان، هنرمندان و مجسمه سازان، خلبانان و در کل افرادی که افکارشان را در ذهن مجسم می کنند و آنرا از جنبه های مختلف بررسی می کنند؛ از این قسمت هوش استفاده می کنند. این افراد در زمینۀ تجسمی- فضایی توانمند هستند. دقت و حساسیّت زیادی به جزئیات دارند و می توانند عقاید و ایده های خود را به صورت های گرافیکی و مجسم در ذهن تصور کنند. اسباب بازی های فراوانی به این منظور ساخته و تولید شده است.
این بخش آبروی اسباب بازی ها را می خرد! از آنجائی که در این هوش توانایی تصور و تجسم مطرح است؛ بهترین اسباب بازی ها، اسباب هايی با شرح و پيش الگوهاس كمتر است. اقتضای این مبحث راه را بر پيموني بودن (مدولار) باز کرده و به ایده پردازی و خلق هرآنچه در ذهن می گذرد اجازۀ وجود می دهد. در کل پازل ها به خوبی این بخش را تحت پوشش قرار می دهند. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که پازل ها به دست های از بازی ها اتلاق می شود که معماگونه و ساختنی هستند شايد عنوان «جورچين» براي اين اسباب ها مناسب تر باشد. پرآوازه ترین نوع آنها آجرهای لِگو (LEGO) می باشد. تا به حال بیش از 150 میلیارد قطعه از لگو تولید شده است. از نمونه های دیگر جورچين ها، بلوک های چوبی فردریک فروبل (Friedrich Froebel)، آلما بوچر (Alma Siedhoff-Buscher) و مِکانو ((Meccano را می توان نام برد. با این تفاسیر ممکن است این سؤال مطرح می شود که پس پازل خودمان چه شد؟! آن چیزی که در ذهن ما به عنوان پازل جاافتاده، پازل جیگساو(Jigsaw Puzzle) نام دارد که بیشتر در دستۀ منطقی-ریاضی قرار می گیرد. با استفاده از اسباب بازی های نام برده می توان هوش تجسمی-فضایی را تا حد قابل قبولی بالا برد.
5- هوش بدنی- جسمی: وظیفۀ این قسمت، کنترل و موزون کردن حرکات فیزیکی با مغز و اجرای دقیق خواسته های آن است. نام دیگر این هوش، ضمیر فیزیکی است. افرادی که این بخش از هوش شان قوی تر است؛ عملگرا و دارای حس لامسۀ قوی هستند. از افراد رشد یافته در این زمینه می توان ورزشکاران، جراحان و رقصنده ها را نام برد. برای این مقوله نیز اسباب بازیهایی که ماهیچه های بزرگ بدن را به کار گیرد و آنها را هدفمند با فرمان مغز به کار اندازد؛ شایان ذکر می باشد. هولاهوپ (Hula hoop) و حلقه هایی که باید به دور میل های انداخت در این گروه قرارمی گیرند.
6- هوش بین فردی(درک دیگران): نشانة این هوش، قابلیت برقراری ارتباط با دیگران است. توانایی درک خلق وخو، انگیزش و رفتار دیگران و ایجاد ارتباط و تعامل با آنان از مقوله های مربوط به این بخش می باشد. افرادی که از این بخش هوش استفاده می کنند؛ شخصیتی دلسوز، مهربان، دارای حس مسئولیت اجتماعی و حساس به محیط و اعمال دیگران می باشند. مدیران موفق، رئیسان جمهور، مشاوران، مددکاران اجتماعی، معلمان و فروشندگان از این دسته به خوبی بهره می گیرند. آنچه در این هوش مهم به نظر می رسد درک فرآیند ارتباط و انواع پیام ها و بازخورد در آن است. وسایلی که کودک را به تحرک وا دارد و بازی های گروهی را ترتيب می دهد از ابزارهای این دسته هستند.
7- هوش درونفردی(درک خود): این قسمت قابلیت درک خلق وخو، انگیزش و آگاه شدن از احساسات و امیال هر فرد و هدایت آنرا در بر می گیرد. افرادی که در این هوش خبره باشند می توانند به راحتی نقاط قوت و ضعف خودشان را درک کنند و کنترل آنرا بر عهده بگیرند. روانشناسان و دین شناسان در این بخش توانایی های مشهودی دارند.
اسباب بازی ها وسایل پیش ارتباطی و آماده کنندۀ کودک برای حضور در اجتماع هستند. کودک با اسباب بازی صحبت می کند، احساساتی برایش تصور و آنرا درک می کند. گاهی با او دوست می شود، گاهی هم برای مدتی قهر می کند. حتی مواقعی هم خود را برای او لوس می کند یا از او برای حل مشکلش با اسباب بازی های دیگر یاری می طلبد. ماشین (اتومبيل های مدل) نمونۀ قابل توجه در هوش درون فردی است. عروسک ها را نیز می توان نمونۀ مهم و برجسته در هوش درون فردی و همین طور هوش بین فردی کودک قلمداد کرد. گاهی کودک خود را در نقش عروسک می بیند و برخی اوقات هم دیگران را.
از معروفترین عروسک های جهان می توان باربی(Barbie)، کتی پرحرف (Chatty Cathy) و آقای کله سیب زمینی (Mr. Potato head) را نام برد. باربی که در سال 1959در کمپانی آمریکایی ماتل (Mattel)به دنیا آمد؛ تاکنون به طور متوسط در هر ثانیه دو عدد از آن در جهان فروخته می شود. بد نیست بدانیم که باربی بعد از لِگو پرفروش ترین اسباب بازی جهان است. شاید بتوان گفت باربی تأثیرگذازترین اسباب بازی در فرهنگ جهان تا به امروز باشد. تأثیری که تا حد زیادی مغرضانه و معضل آفرین است. کودکی را فرض کنید که پس از الگوبرداری از باربی، می خواهد هم قد او شود، موهایش به زمین برسد و آرایش او را انجام دهد. در واقع باربی را بزرگسالانی طراحی کرده اند که کودکان را مانند خودشان ولی کوچک تر فرض کردند! باربی بیش از هرچیز آرزوی همگانی کودک که همان زودتر بزرگ شدن می باشد را تقویت می کند و نونهالان را خیلی زود با دنیای بزرگ ترها آشنا می سازد. کتی پرحرف نیز خواهر باربی است. این همان عروسکی است که هنگامی که می خواباندیمش چشمانش را می بست و وقتی می فشردیمش صحبت می کرد. همۀ این اسباب بازی ها در پی آن هستند که کودک را از دنیای خود بیرون آورده و سعی در شناساندن محیط به او دارند.
8- هوش طبیعت گرایانه: این هوش مربوط به توانایی تشخیص، تطبیق و پیش بینی طبیعت و امکان بهره مندشدن و لذت بردن از آن می باشد. این هوش را می توان هوش مشترک بین تمام موجودات تلقی کرد. موجودات و کائنات با استفادۀ درست از این هوش خود را با محیط منطبق کرده و از انقراض نجات می دهند. در انسان این هوش روزبه روز کم رنگ تر می شود. زندگی صنعتی، تغییر آرایش شهرها و اسیر زندگی های یکنواخت شدن، هوش طبیعت گرایانه را به انزوا کشانده است. اگر کمی به عقبۀ خود یا تفاوتمان با حیوانات توجه کنیم متوجه می شویم که حواس پنجگانه مان در طول تاریخ به طور متوالی ضعیف شده است. این مشکلات در بین روستائیان و بومیان مناطق دورافتاده کمتر مشاهده می شود. در این میان اسباب بازی ها می توانند نقش مهمی ایفا کنند. دریانوردان، شکارچیان و کشاورزان از این هوش شان به خوبی فیض می برند.
در این زمره اسباب بازی هایی لازم است که هرچه بیشتر، تعامل انسان تازه به دوران رسیدۀ از طبیعت گسیخته را با آن بیشتر کند. طبیعت دوست بودن، توجه به حیوانات و زیست بوم آنها، آموزش جهات جغرافیایی از ضروریات این دسته است. این نمونه از اسباب بازی ها را می توان به دو دسته تقسیم کرد. آنهایی که از فرم طبیعی بهره می گیرند مانند: حیوانات، درخت و میوه و آنهایی که از مواد طبیعی استفاده می کنند مانند: پازل های چوبی.
عکس شماره یک: ماشین بازی مکانو. (Meccano)
هوش چندگانه و اسباب های چندگانه
مثالهایی که در بالا به آنها اشاره شد؛ نمونه هایی بودند که بیشتر یک بخش از هر حوزۀ هوش را در بر می گرفتند و نه همۀ آن را. به طور قطع همۀ اسباب بازی ها تا حدودی همزمان همۀ حواس و طبقات گوناگون هوش را درگیر می کنند. حال واضح است که هر چه یک اسباب بازی بتواند حوزه های بیشتر هوش را در برگیرد؛ موفق تر و ماندگارتر خواهد بود.
نكته ديگر قابل تآمل اين است كه در برخی دسته ها مانند هوش زبانی، هوش موسیقایی، هوش بدنی- جنبشی و هوش درونفردی خلاءهای فراوانی وجود دارد به طوری که مثال های شایسته ای که بتواند اين حوزه ها را تا حد زیادی تحت تأثير قرار دهد؛ وجود ندارد. کودکی که همدمی برای صحبت کردن ندارد و هیچ ابزاری لطافت اصوات را به او متذکر نمی شود؛ هوش موسیقایی او نیز مهجور و سرکوب شده به کناری می رود. اسباب بازی که ماهیچه ها و حرکت ارادی آنها را بالا نمی برد (مداد، روروئک، لیوان شیر و بسیاری مانند اینها اسباب بازی محسوب نمی شوند بلکه در دستۀ ابزارها (equipment) جای می گیرند) و کودک را از توانایی های جسمی، فکری، عاطفی و علائقش آگاه نمی سازد؛ در اصل توانایی استفاده از بدنش را به او یادآور نشده پس، آیندۀ این نسل دیگر رنگ افراد ادیب، موسیقیدان، ورزشکار و روانشناس صاحب نام و پرآوازه را به خود نمی بیند. حال دغدغۀ ذهن ما این می شود که آیا این تقصیر کودکان بوده است؟ پدر و مادرشان؟ یا طراحان و روانشناسان و متخصصین امر؟
سؤال دیگری که دغدغۀ ما را می افزاید این است که آیا ناتوانی افراد در برقراری ارتباط با خانواده، دوست، همسر، دانشگاه، شغل و جامعه نشانۀ عدم تقویت و تحریک هوش میان فردی نبوده؟ آیا کم شدن توانایی سخنوری و سخنرانی نسل جدید تأییدی بر نبود اسباب بازی ها در بخش هوش زبانی نبوده است؟ آیا خانه نشین شدن و به هم ریختن تناسب اندام جوانان امروزی، بی حالی آنان و گمشدن در بیابان، نشانی از کمرشدی هوش طبیعت گرایانه مان نیست؟ آیا سردرگمی های ما در دانشگاه، خانواده و اجتماع دلیلی بر کم شناسی خودمان و فقر هوش درون فردی مان نمی باشد؟
از این بررسی ها به این نتیجه می رسیم که اسباب بازی ها دیگر مانند محصولات عمومی یک کالایی که باید ساخته شوند؛ نیستند. دیگر آنها وظایفی بزرگتر و در عین حال تخصصی تر و بسیار مهم تر از ساکت کردن کودک در حال گریه یا سرگرم کردن او را برعهده دارند. اسباب بازی ها دیگر اسبابِ بازی نیستند بلکه اسبابِ پرورش نسل و آیندۀ جهانند. آنها رشد دهندۀ هوش و ثابت کنندۀ توانایی و استعداد کودکان به خانواده شان هستند. خانوادة فرهیخته، آگاهانه برای کودکش و به فراخور علاقة او و البته خودشان! می توانند سلیقه، انگیزه و آیندۀ کودکشان را به طور غیرمستقیم رقم بزنند.
نکتۀ دیگری که ذهن نگارنده را مشغول کرده این است که آیا دلیل رشد برخی جوامع در مهارت و هوش خاصی به استفاده از اسباب بازی های آن مناطق برمی گردد؟ به نظر جواب مثبت است. اگر به خودمان و هموطنان مان کمی توجه کنیم متوجه می شویم که هوش منطقی-ریاضی به نسبت رشد یافته ای داریم. مسائل منطقی را بهتر از نواحی دیگر درک می کنیم، تقدم و تأخر مباحث را می توانیم تجزیه وتحلیل کنیم، دانش آموزان و دانشجویان مان در درک بحث های تئوری و کار بر آنها قوی هستند، رانندگی پرتبحر و با جسارتی نسبت به رانندگان قانونمند کشورهای دیگرداریم! اگر به خاطراتمان رجوع کنیم آجرهای لگوها، پازل های جیگساو، شطرنج، مکانو، دومینو و روبیک را به خوبی به یاد می آوریم که به حق هوش منطقی-ریاضی و هوش فضایی مان را خیلی خوب رشد دادند. حال ما به خوبی درمی یابیم که مهارت ها، سلائق، روحیات و استعدادمان در زمینه های نام برده و مانند آن نتیجۀ چیست.
برخی انتقادات نیز به نظریۀ هوش چندگانۀ گاردنر وارد شده است. عده ای معتقدند که بین هوش های مختلف همبستگی فراوانی وجود دارد و قابل جداسازی نیستند. به عنوان مثال برخی می گویند بین هوش منطقی- ریاضی با هوش فضایی اختلاف چندانی وجود ندارد و این دو تا حد زیادی یکی هستند. ولی امر مسلم اینکه دسته بندی به این شکل برای نخستین بار توسط گاردنر صورت گرفت و بسیاری به آن استناد کرده اند و هنوز هم تا حد زیادی بی نقص و معتبر است. تا آنجا که اهداف بسیاری از اسباب بازی ها را می توان از این طریق دسته بندی کرد. اگرچه در اسباب بازی ها نیز به طور کامل نمی توان این مرزهای نظریۀ گاردنر را قائل شد و هر اسباب بازی خودآگاه یا ناخودآگاه حوزه های مختلفی از هوش را در بر می گیرد. بنابراين بايد متذكر شد كه دسته بندی اسباب بازی ها نمی تواند به اين منزله تلقی شود كه يك اسباب فقط و فقط با يكی از انواع هوش درگير است و ديگران را پوشش نمی دهد.
شکل شماره دو: بهترین اسباب بازی آن هایی هستند که در عین سادگی چند جنبه از هوش کودک را درگیر می کند.
در نتیجه
می توان گفت که هوش را بر خلاف اعتقاد بسیاری می توان پرورش داد و به کودک کمک کرد تا در بخش های گوناگون هوش رشد کرده و او را نسبت به اطرافش حساس تر کرده و با دید کلی باهوش کنیم. چنانچه بتوان کودک را در همه بخش های هوش رشد داد و توانایی هایش را به او شناساند (که البته کار خیلی سختی است)؛ می توان کودکی با هوشبهر زیاد و سرآمد همسالان تربیت کرد. با توجه به این مباحث به راحتی می شود آینده و مسیر زندگی بزرگسال فردا را جهت داد.
با توجه به نظریۀ گاردنر و دسته بند یهای او، به راحتی می توان مثال ها و مصادیقی که سبب تمایز افراد می شود را به خوبی درک کرد. مطابق نظریۀ هوش چندگانه، تفاوت های افراد به تنوع و رشد قسمت های مختلف هوش آنها بستگی دارد. همین موضوع است که باعث ایجاد تفاوت در سلیقه، دوست، شغل و رشتة افراد و نهايتاً تنوع اسباب بازی ها می شود.
مطابق نظریۀ هوش چندگانۀ گاردنر، هرگاه بتوانیم لایه ها و قسمت های مختلف هوش را تحریک کرده و آنها را به چالش بیندازیم؛ پس توانایی یادگیری، درک انتزاعی و حل مسئله را به طور بهتری به دست می آوریم. از این رو اسباب بازی هایی که بتوانند هوش های مختلف را درگیر کنند؛ موفق تر بوده و ارزش آموزش و رشد بیشتری خواهد داشت.
برای مطالعه بيشتر
روانشناسی پرورشی نوین/ علی اکبر سیف- تهران: نشر دوران، 1389.
هفت نوع هوش/ توماس آرمسترانگ، ناهید سپهرپور- تهران: پیک آوین، چاپ سوم، 1385.
نظریه و کاربرد آزمون های هوش و شخصیت/ حسن پاشاشریفی- تهران: سخن، چاپ پنجم، 1386.
روانشناسی تربیتی/ پروین کدیور- تهران: سمت، چاپ یازدهم، 1386.
-
کاربرد اصول نشانه شناسی در طراحی اسباب بازی کودکان سه تا شش سال/ غزاله سپهپور
دوشنبه 13 اردیبهشت 1400 - 23:24