
طراحی کودکانه
نویسنده: آزاده بیات/ فصلنامۀ تحلیلی- پژوهشی هنر و طراحی صنعتی/ نمرۀ هشتم/ سال چهارم/ بهار و تابستان 91
اشاره
همۀ ما از دوران کودکی خاطراتی شیرین به یاد داریم و شاید خیلی از ما هنوز آنها را با خود داریم. این ویژگی هایی که ما با خود از کودکی داریم و در کودکان اطرافمان می بینیم ما را به سمت انتخاب یا طراحی چه اسباب هایی می برد؟ این ویژگی ها به چه فاکتورهای بصری تبدیل می شوند؟ آیا در طراحی برای کودکان نگاه به ویژگی های کودکان کمک خواهد کرد یا تکرار عین به عین آن ویژگی ها همانند لباس ها و اسبابی که تصویر چهره های کودک روی آن چاپ شده است. آیا واقعاً کودکان هم دوست دارد که کتابهایشان را با خط كج و كوله بخوانند. آیا یک طراح که دست به طراحی برای کودکان می زند کودکی خود را به یاد می آورد و تلاش میکند تا دوست داشتنی های آن دوران را تجسم کند و تصویر بکشد یا به دنبال پاسخ به سؤال هایی این چنین است؛ کودک چرا بازی می کند؟ چگونه بازی می کند؟ تخیل او در بازی هایش چه نقشی دارد؟ نیازها و علایق کودک در بازی چیست؟ آیا کودک برای بازی به اسبابی نیاز دارد؟ آیا کودک اسبابی برای آموزش میخواهد یا بازی؟ از اسباب چگونه کمک می گیرد؟ آزادی کودک چیست؟
در طراحی اسباب ها برای بازی و آموزش کودک چه باید کرد؟ طراحی کودکانه یا طراحی برای کودکان
آنجا که پای طراحی ابزار یا اسباب کودکان به میان می آید شاید اولین چیزی که به ذهن می رسد استفاده از رنگ هایی خالص و شاد، فرم های گرد و منحنی، بافت هایی نرم و لطیف، چهره ها و شخصیت های کارتونی و عروسکی زیبا باشد! با گردشی در فروشگاه ها و سایت های تولیدکنندگان اسباب بازی و مواجه با فوران رنگ ها و فرم های به اصطلاح کودکانه این مسئله بیشتر درک می شود. طراحی کودکانه و هر ویژگی عام و ظاهری که برای اسباب کودکان در نظر گرفته می شود هرآن چیزی است که شکل ها و خط های نرم و منحنی و رنگ های خالص و اشباع و ابعاد کوچک را شامل می شود. اما آیا حقیقت این است؟! شاید این ویژگی ها که در اسباب و تجهیزات کودکان به صورت خیلی عام وجود دارد از ویژگیهای جسمی و روحی خود کودک گرفته شده است؛ زیبایی روحش، بی آلایشی، لطافت و تازگی صورتش، ابعاد و اندازه جسمی کوچکش است. پس نیازهای او کجاست؟ اینکه اسباب ها آینه ای عین به عین خودش باشد و ویژگی های ظاهری او تکرار شود چه چیز برای کودک ارمغان دارد. مثال بسیار خوب از این تکرار، تصويرسازی كتاب های كودكان است كه تصويرها و حتی خط نوشتاری شبيه خطوط شكل نگرفتۀ کودکی است اما آیا واقعاً کودک هم دوست دارد که این گونه کتاب هایش را بخواند. کودکی که پا به دنیای پیچیده و بزرگ گذاشته است و می خواهد با این محیط بیگانه سازگاری پیدا کند و بداند چگونه اسباب ها و ابزارهای آماده شده برایش در طی این مسیر به او کمک خواهند کرد؟
پاسخ این پرسش ها را می توان در مشاهده رفتار کودکان و گفت وگو با آنها و همچنین مطالعۀ آثار بزرگان تربیت کودک و نظریه پردازان این حوزه یافت. اما تنوع روشها و رویکردها در زمینۀ شناخت کودک بسیار بالا است و بسیار به حوزۀ روانشناسی مرتبط است هر نظریه پردازی با آزمایش ها و مطالعاتی که در حوزۀ کودک داشته به نتایجی رسیده و روش و دیدگاه خود را اعلام کرده است. گاه بر نظریه های پیشین خود پایه گذاشته و گاه آنها را نقد کرده و دیدگاه نوی خود را بیان و اجرا کرده است. برای یک طراح آگاهی از تئوری ها و نظریه ها الزامی است تا بداند در چه محیطی دست به طراحی خواهد زد و مخاطب او کیست. اگر بخواهیم آنچه را که در تمام تئوریها و نظریه ها گفته شده است؛ اسباب کودکان متناسب با ذهنیت، درک و ویژگی های فیزیکی و روانی آنها باشد این تناسب چه معنایی پیدا خواهد کرد؟ طراح چگونه به شاخص ها و معیارها در طراحی برای کودکان برسد؟ آنچه که طراح را در این وادی غرق نخواهد کرد گرفتن زورق کودکی است و توجه به کودک به عنوان موجودی آزاد و فعال است. کودک، مصرف کنندۀ کالاهایی که ما دوست داریم نیست و در برابر ابزارها و اسبابش نقش تماشاچی ندارد بلکه سازنده و فعال است. درنظر گرفتن کودک به عنوان یک مخاطب زنده و واقعی و دارای هویت یا موجودی با جسم کوچک و منفعل و رشد نیافته، رویکرد طراحی را تغییر خواهد داد و بهتر است طراح پیش از شروع طراحی نقش خود را مشخص کند آیا می خواهد طراحی کودکانه انجام دهد و همۀ خاطرات خود را زنده کند و از ویژگیهای ظاهری کودکان استفاده کند پس تصاویر کودکان و خاطرات کودکی برایش کافی است. یا می خواهد که طراحی برای کودکان انجام دهد و مخاطبِ کودکِ او هویتی مستقل و شناخته شده داشته باشد. انتخاب هر يك از این نقش ها روند طراحی و جلوهای متفاوت پدید خواهد آورد.
در اینجا تفاوت طراحی برای بزرگسالان و طراحی برای کودکان نیز مطرح می شود. آیا روند طراحی برای این دو حوزه یکی است؟! اگر با توجه به یک تعريف کلی، طراحی را پاسخ به نیازی در مخاطب بدانیم مي توان گفت طراحی برای هر دو حوزه یک شیوه دارد و فقط مخاطب در گروه سنی کمتری قرار دارد که باید به نیازها و ویژگی های جسمی اش توجه شود اما آیا واقعاً این گونه است و کودک بزرگسالی است با سن و جسم کوچک تر؟ در تعریفی که ابتدا از کودکی داشتیم که موقعیتی حساس و ناشناخته دارد و شکل دهنده ساختار شخصیت بزرگسالی است چه شاخص هایی در طراحی برای کودک باید وجود داشته باشد؟ ما می دانیم که کودک موجوی فعال است، ما می دانیم که کودک موجودی خود محور است.
تصوير شمارۀ يك- اسباب کودک، فرصتی است برای ساختن و خراب کردن تا از پس آن، شناخت برآید.
ما میدانیم که او دنیای اطراف را جستجو و کشف می کند و می خواهد همه چیز را در دست گیرد، در دهان بگذارد، بشکند، پرتاب کند، این افعال در کودک به منظور پیداکردن دنیای ناشناخته ای که واردش شده است انجام می شود. بزرگسال تجربههای بسیاری دارد و شاید خیلی چیزها را از دنیا میداند و یا خیلی چیزها را نمی داند و آنها را که نمی داند دیگر انگیزهای برای دانستنش ندارد و چشمانش کمتر جستجوگر است و به آنچه می بیند عادت کرده ولی در کودک، عادتی هنوز شکل نگرفته است. بزرگسال نیاز به جذابیت، ایجاد انگیزه و توجه دارد اما کودک ناخودآگاه و غریزی می جورد و کشف می کند و نیازی به انگیزه ندارد مگر اینکه چیزی فراتر و متفاوت از دنیا و بازیها و علاقه های او وارد شود مثل آموزش مفاهیمی انتزاعی چون ریاضی و تاریخ که برایش بیگانه و عجیب است. بنابراین طراحی برای کودکان در حوزۀ در نظرگرفتن کودک به عنوان مخاطب و کاربر با طراحی برای بزرگسالان یکسان است اما تفاوت بر سر شاخص ها و معیارهایی است كه در این حوزه باید به آنها توجه شود.
کودکی دورۀ زیبای ساختن
کودکی، دورهای گُنگ و ناشناخته در زندگی است دوره ای که به عصری طلایی، بهشتی گمشده، نماد معصومیت از دست رفته و در علوم اجتماعی دوران نخست آگاهی انسان تعبیر شده است. در تمام دوره های تاریخ و تمدنِ بشر این پرسش همواره مطرح بوده است که دوران کودکی چیست؟ آیا باید آن را وضعیتی بیولوژیک قلمداد کرد؟ آیا کودکی واقعاً دورانی از معصومیت است و یا در نگاهی شبیه دیدگاه روسو، دورانی است که انسان به طبیعت و اصل خویش نزدیک تر است؟
از قرن هفده، اندیشمندان و نظریه پردازان، آموزش، رشد و رفتارهای کودکان را مورد بررسی قرار دادند و به نگرشهای جدیدی رسیدند که سرآغاز کشف دوران کودکی شد. از سال 1960 به بعد کودک به عنوان یک انسان در نظام آموزشی و اجتماعی شناخته شد و قرن بیستم، «قرن کودک» نام گرفت. تعاریف مشخص از کودکی در فرهنگ ها و علوم و اندیشههای مختلف حاکی از این است كه شخصیت انسان و برخی از رفتارهایش در کودکی شکل میگیرد. طی مراحل رشد، افکار او متوجه عالم خارج میشود محیط زندگی برایش معنا پیدا میکند و به جستجو و شناخت اشیاء و محیط پیرامونش میپردازد (پیاژه، 1359). ابعاد و اندازه، نرمی و سختی را از طریق تجربه فیزیکی بهدست میآورد. پس از فراگیری نام و ماهیت اشیاء با روابط و نسبت بین آنها و موقعیت شان در مکان، آشنا میشود و ياد میگيرد كه چگونه بين اشياء ثابت و متغير، تفاوت بگذارد (فراری، 1373). کم کم تخیل جای خود را به واقعیت میدهد و توانایی بیشتری در تجسم فضایی پیدا میکند اما فضا را برپایه تصاویری که در ذهنش میسازد درک میکند نه آنچه که میبیند.
او با استفاده از قوۀ تخیل خود، اشکال، احجام و فضا را بهگونهای دیگر، تعبیر و تفسیر میکند (MacGrth, 1978) و همواره خود را در متن چیزهایی که میبیند، حس میکند. مفهوم شکل و رنگ را در اوایل کودکی درک میکند اما اغلب به رنگ، بیشتر از شکل واکنش نشان میدهد. درک زیبایی برای کودک وابسته به پیوندهایی است که او با اشیاء دارد. آنچه مأنوس و شناخته شده است برای کودک زیباتر است. بیشتر رفتارها و واکنش های او نسبت به محیط پیرامونش عاطفی است (فراری، 1373).
باتوجه به این تعاریف میبینیم که قطعیتی وجود ندارد و بیشتر تعاریف مبهم و گنگ است و نمی توان با اطمینان گفت که کودک در هر مقطع سنی چگونه رفتارش شکل می گیرد و جهان را درک میکند. به طورکلی انسان برای آنچه میبیند، میشنود، میبوید، مزه یا لمس میکند؛ مفاهیمی در ذهنش به وجود میآید که این مفاهیم در طی مراحل رشد و تکامل، افزایش پیدا میکنند.بنابراین ادراک انسان در هر دوره از زندگی متفاوت است.
دورۀ کودکی دوره ای است که خاطره هایی بسیار مبهم از آن در ذهنمان مانده است چراکه به یاد سپاری در آن دوران ضعیف و همة اتفاق ها، لحظه ای هستند و آنقدر در بطن امور حضور داشتیم كه اولویت، ثبت و سند کردن اتفاق ها نبود بلکه لحظه هایی بود که اتفاق می افتاد. تجسم ادراک در کودکی نیز بسیار مبهم است و کورسوهایی از رفتار شکل گرفتۀ بزرگسالی، مشاهدۀ رفتار ظاهری و گفت وگوهای مبهم با کودکان کلیدها و نشانه هایی کلی از این ادراک می دهد که نمی توان نظر قطعی برای شکل گیری این مفاهیم ارائه کرد چرا که با عامل متغیری چون رشد طرف هستیم. مادۀ یک پیماننامۀ حقوق کودک سال1989، هر انسان زیر هجده سال را کودک تلقی می کند. این گستره وسیع سنی چه چیز مشترکی دارد که با یک نام خوانده می شود؟
تصوير شمارۀ دو- گاه در طراحی اسبابی برای کودکان معیارهای بزرگسالی است که به کودکی تعبیر می شود، ابزارهای کودکانه طراحی شده توسط دانش آموختگان مدرسۀ باوهاوس.
می توان گفت وجه اشتراک در همة این دوره های سنی چیزی است به نام بازی و تجربه. چراکه هنوز قطعیتی برای کودک وجود ندارد و جهان آن گونه که در نظر بزرگسال، خيلي مطمئن درک می شود توسط کودک درک نشده و نیاز به سعی و خطا دارد. به بازی گرفتن، ساختن، خراب کردن و دخالت در همه چیز وجود دارد او همانند بزرگسال پذیرندۀ صرف نیست و همه چیز در محوریت خودش است و باید از فیلتر خودش عبور کند. هرآنچه به کار می گیرد باید خودش آن را تجربه کرده باشد و توجهي به تجربه های دیگران ندارد. پیاژه (1367)، دو دیدگاه را درباره دوران کودکی مطرح میکند: یکی اینکه دوران كودكی بلای ضروری و اجتنابناپذير است و كودك مجبور به پذيرفتن دانش و اخلاق بزرگسالان به صورت كاملاٌ ساخته و پرداخته از بيرون است. كارهای کودک حتی شخصیترین کارهایش، از تمرين اجباری و تقليد سرچشمه می گيرد و کودک بيشتر از اختيار و استقلال، اطاعت را میفهمد. دیدگاه دیگر این است که دورۀ كودكی، به عنوان مرحلهای از رشد، محترم شمرده شود و كودك برای رسیدن به بزرگسالی بهجای پذیرفتن مفاهیم ساخته و پرداخته و آماده از بيرون به تجربه، كوشش و کشف مفاهیم تشویق شود. چراکه کودکان، لوحۀ سفید یا ظرف خالی نیستند که هرچه به او بیاموزند بر لوحه ضمیرش نقش بندد. آنها عقاید و افکار و آرزوهای خود را دارند. به گفتۀ روسو: «کودک نباید چیزی را به گفتۀ ما قبول کند بلکه باید خودش آن را دریابد یا کشف کند و زمانی واقعاٌ یاد میگیرد که به موضوعی رغبت و تمایل نشان دهد» (روسو، 1906). غریزۀ سازندگی در این دوره بسیار مهم است و کودک بازیکن زندگی خود است کمتر از باخت میترسد و از مخاطرات بیشتر استقبال میکند و آگاهترین فرد در مورد علائق و اهدافش است.
پس می توان دوران کودکی را دورهای در زندگی دانست که ماجرا وجود دارد حادثهای که روی دهد و به حوادث دیگر منجر شود و از آن صدای تَقتَق ساختن و خراب کردن شنیده می شود. ترس و نگرانی از خرابشدن وجود ندارد چراکه چیزی به نام تجربه و شناخت را رقم می زنند.
بازی تنها راه ورود به دنیای بزرگسالی
بازی نیاز اساسی و غریزی و طبیعی هر کودک است. به تعریف دایره المعارف بریتانیکا، بازی یکی از مهمترین فعالیتهای دوران کودکی و يكی از راههای يادگيری است (britanica,1988). در رسیدن به هر تجربه ای بازی کوتاه ترین راه است و می توان گفت که پیش تمرینی سودمند برای آماده شدن برای زندگی جدی است. بازی برای کودک همه چیز است و کل زندگی او به حساب می آید و به قول مونته سوری بازی برای کودک، کار است. فعالیتی است که موجب رشد مهارتهای او می شود. چراکه در حال بازی و ساخت، با خود حرف میزند و افکارش را دوباره از نظر میگذراند و بدین ترتیب رشتههای جدیدی در ساختار ذهنی در حال رشدش، به هم میبافد. در حقیقت فضایی است برای دست و پنجه نرم کردن با آنچه تجربه می کند.
بهترين و گوياترين زبانی که همة کودکان در سنين گوناگون و با بهرههای هوشی متفاوت میتوانند آنرا درک کنند، زبانِ بازی است. كودكی كه بازی میكند ادراك، هوش، تمايل به آزمايش كردن و نيز غرايز اجتماعي در او رشد میکند (پیاژه،1367). «انجمن بینالمللی حق بازی برای کودکان»IPA (International Playground Association) نیز بازی را ارتباطی بین فکر، بیان و عمل میداند که به کودک رضایت و خشنودی میدهد و منجر به رشد جسمی، ذهنی و اجتماعی کودک میشود. بازی اهرم بسيار نيرومند در يادگيری کودکان است و حتی آموزش مفاهیم ریاضی نیز اگر همراه با بازی باشد مؤثرتر است (کرتی، 1373). چراکه کودک در بازی، فکر میکند برنامهريزی میکند راههای تازه برای مشکلات خود میيابد و به این ترتیب با آمادگی جسمی، روانی، عاطفی و اجتماعی که پیدا میکند پذیرش مطالب گوناگون و یادگیری در او سریعتر و آسانتر میشود. به طور کلی بازی به سه نوع یادگیری یا شناخت می انجامد: شناخت خود؛ یعنی شکل گیری خودپنداره، دیگران و جهان پیرامون و تعامل با آنها، حل مسائلی که با آنها مواجه می شود.
بازی، سرگرمیِ کودک نیست!
آیا واژۀ سرگرمی برای ما معنادار است یا برای کودک؟! وقتی برای کودک بازی عین زندگی و حتی کار است پس سرگرمی چه معنايی پیدا می کند. واژۀ سرگرمی برای کودکان شاید خیلی خودخواهانه و وقیح باشد چرا که ما فکر می کنیم او آن قدر بیکار است و کارهای مهم و جدی ندارد و باید به هر نحوی سر او را گرم کرد چون هنوز کارهای اساسی برای انجام ندارد. غافل از اینکه کارهایی که در کودکی انجام می دهیم در هیچ دوره ای آن قدر جدی و مهم نیستند. کودک در زندگی اش یک فرد فعال است و همه چیز در محور خودش است. بازی برای کودک یک کار است نه تفریح. اگر ما از پنجرۀ بزرگسالی به کودکی نگاه کنیم؛ اولویت کارهایمان متفاوت شده و کارهای مهم تر داریم و بازی برایمان به گوش های از زندگی پرتاب شده و فکر می کنیم که بازی چیزی جز سرگرمی و وقت پرکردن و یا وقت کشتن نیست. اما کودک زندگی متفاوتی دارد او برای سازگاری با محیطی که برایش ناآشناست نیاز به بازی دارد. به مجله های خانوادگی و نشریات تلویزیونی سری بزنیم می بینیم که پر است از توصیه هایی برای خانواده ها که چگونه کودکان خود را سرگرم کنیم! و مثل دستورالعمل های آشپزی، پر است از بازی و اسباب و ابزار برای آن. اگر باور داریم که این بازیها برای کودک عامل و واسطی برای یادگیری است نه وقت تلف کردن و سرگرم کردن آنگاه با دقت و وسواس بیشتری دستورهای پخت یک بازی را انتخاب و اجرا می کنیم!
آموزش، فرصتی برای درک بهتر و بهتر زیستن
آموزش، در دایرهالمعارف بریتانیکا این گونه تعریف شده است؛ یاد دادن دانش، مهارت، ارزشها و رفتارهای معین به انسان، با این هدف که در شرایط گوناگون بهتر بیندیشد، بهتر زندگی کند و رفتار و کردار مناسب و مفید برای خود و جامعه داشته باشد (britanica,1988). گفتیم که کودکی دورانی است که به جستجو و شناخت محیط اطراف می گذرد پس آموزش در دوران کودکی- مهم ترین سالهای یادگیری- کمک میکند تا دریافتهای او از محیط شکل نظاممندی پیدا کند و به درک صحیحی از خود و محیط پیرامونش برسد.
اما با نگاهی به آموزش های انجام شده درمییابیم که لزوماً تمام نیازهای کودکان برآورده نمی شود و مشخص نیست از علوم گوناگونی که به کودکان آموخته میشود، پس از گذشت چند سال در ذهن آنها، در محیطهای مختلف جامعه، چهچیز باقی میماند و به چه کاری میآید به همین دلیل سازمانهای پژوهشی، از جمله يونسکو- سازمان تربیتی، علمی و فرهنگی وابسته به سازمان ملل متحد- برای یافتن راهحلهایی برای مشکلات و دشواریهای آموزش و پرورش در کشورهای جهان تلاش میکنند.
تصویر شماره سه، اسباب و ابزارها عینیتی برای رشد، بازی و آموزش کودک، قطعات چوبی مدولار، تولیدی میلر گودمن (miller goodman)
اسباب و ابزارها عینیتی برای رشد، بازی و آموزش کودک
آموزش و پرورش کودک، فراتر از دادن دانش و اطلاعات، باید زمینهای برای رشد شخصیت، استعدادها و تواناییهای جسمی و ذهنی کودک باشد و او را برای زندگی در جامعة فردا آماده کند. رویکردهای نوین آموزش بر پایة روان شناسي و درک و شناخت کودک شکل گرفتند که اهدافشان، هماهنگی و انطباق سیستم آموزشی و تمام عناصر آن با نیازها، تواناییها و علائق کودک در مراحل مختلف رشد و یافتن روشهایی برای بالابردن میزان یادگیری و آسان کردن آموزش مفاهیم است. آنچه که در این میان آموزش را یک فرايند پیچیده كرده و موجب شده تا علوم مختلف برای تسهیل این فرايند به میان آیند فاکتورهای متغیری است که در آموزش وجود دارد از جمله؛ کودک و محیطی که در آن رشد و تجربه میکند. کودک در هر لحظه در حال رشد و تغییر است و محیطهایی که کودکان در آن زندگی، جستجو و کشف میکنند نیز مشابه هم نیست. انگیزۀ درونی یادگیری، کودک را به سمت کشف محیط، سوق میدهد و با تجربیاتی که از این جستجو و کشف به دست میآورد به درک و فهم دنیای اطرافش میرسد که این روند قابل تجویز و آموزش مستقیم نیست. از اینرو در سیستمهای آموزشی، کودک باید در روند آموزش نقشی فعال و محوری و فرصت تجربه، بیان افکار و ایدههایش را داشته باشد تا احساس رضایت و اعتمادبهنفس و لذت از يادگيري داشته باشد و قدرت تفکر، خلاقیت و مهارتهایش افزایش یابد.
ابزار و تجهیزات آموزشی به عنوان یکی از عوامل مؤثر در روند آموزش و برای آسانکردن و یادگیری بیشتر مفاهیم آموزشی بهکار میروند. استفاده از ابزار و وسایل، به کودک کمک میکند مفاهیم را به طور عینی تجربه کند یعنی چیزی را که میشنود، ببیند، لمسکند و برای خود بازآفرینی کند و همزمان موضوعی را از چند ذهنی، تجریدی و ناملموس خود را تبدیل به تجربه عینی و ساخت و ساز کند.
طراحی برای کودک اکنون نه کودک درون
یکی از نکات بسیار مهم در طراحی برای کودکان دیدن کودک همزمان با دوره طراحی است در واقع باید واقعیت آنچه هست را دید و برای طراحی بر روی آنها پل زد. توجه به کودک اکنون نه کودکی که از سال ها پیش و در محیطی متفاوت از اکنون رشد کرده است و تناسب زیادی با کودک حال ندارد منبع مناسبی برای طراحی نیست. مرجع برای طراحی و رسیدن به شاخص های طراحی در دست کودک حاضر است نه بر اساس دوست داشتنیهای زمان کودکی که به امروز رسيده است.
کودک، مصرف کنندۀ کالاهایی که ما دوست داریم نیست پس هنگام طراحی به او برگردیم تا خاطره های خودمان و برای او نقش تعریف کنیم نه الگو!....
پيشنهادهايی برای مطالعۀ بيشتر
- روانشناسی دانش آموزش و پرورش نوشتۀ ژان پیاژه برگردان از علیمحمدکاردان از انتشارات دانشگاه تهران به سال 1367
- نقاشی کودکان و مفاهیم آن نوشتۀ آنا فراری برگردان از عبدالرضا صرافان از انتشارات دستان به سال 1373
- امیل نوشتة ژانژاک روسو برگردان از غلامحسین زیرکزاده از انتشارات ناهید به سال1380
- الگوهای تدریس 2004 نوشتة بروس جویس برگردان از محمدرضا بهرنگی از انتشارات کمال تربیت به سال 1384
- Experience and education by j, Dewey New York: Macmillan, 1973
- Encyclopedia Britanica, Children`s Britanica, 4th 1988
- Children`s spaces, by Mc Grath, Molly & Norman, New York: William Morrow & Company inc, 1978
-
کاربرد اصول نشانه شناسی در طراحی اسباب بازی کودکان سه تا شش سال/ غزاله سپهپور
دوشنبه 13 اردیبهشت 1400 - 23:24